داستان ساکورا امی قسمت اول
تصمیم گرفتم برای اینکه یکم وب حال و هوا سونیکی بگیره یک داستان بسازم💕💕 فقط در ادامه مطالب میتونید بخونیدش
نشانی: سمت چپ اون بالا روی فلش کج ضربه بزنید 😂😂
الان از وقتی من و سونیک باهم آشنا شدیم ۵سال میگذره و الان ۱۷سالمه و میرم به دبیرستان، اونجا با خیلی ها آشنا شدم. یه روز توی حیاط درحال خوردن ساندویچم بودم زنگ خورد و من مجبور شدم ساندویچم رو نصفه کاره بزارم توی کیفم معلم گفت: امروز یک دانش آموز جدید میخواد وارد مدرسه بشه. همه با تعجب به خانم معلم زل زده بودن که یهو خانم معلم گفت: اون کسی نیست جز پرنسس سالی آکورن من دهنم باز مونده بود یعنی سالی دوباره پیداش شده؟ بلیز و روژ سعی کردن من رو آروم کنم اما من از بس اعصبانی بودم صورتم مثل گوجه قرمز شده بود سو بدتر از اون سالی تو کلاس ما بود! اون از روی سکو اومد پایین و به من گفت سلام گوجه صورتی و بعد هم چون پرنسس و ملکه بود اومد جلوه صف ایستاده و من مجبور شدم برم ته صف ما از همون دوران دبستان که ۸سالم بود با سالی مشکل جدی داشتم و اصلا ازش خوشم نمیومد. زنگ آخر خورد و از مدرسه رفتیم بیرون که در راه کریم رو دیدم که با چیز داره یک مجله رو میخونه ولی عجیب بود! تاریخش مال ۸مارس ۱۹۹۹بود بهش گفتم این مجله برای خیلی وقته چرا این رو داری میخونی؟ چیز گفت:chao chao! cheao به کریم گفتم چیز داره چی میگه؟ اون هم گفت داره میگه ما داریم برای تحقیق این کار رو انجام میدیم! بهش گفتم چه تحقیقی؟ گفت سالی دیروز اومد مدرسه ما و آزمون خواست انواع مجله های کهنه رو واسه ی ما بیارید.