ساکورا امی قسمت ۳
لطفا به ادامه مطالب برید🫐🦋💚
مجبور شدم به بلیز زنگ بزنم اون هم گفت ۳۰دلار رو تا ساعت ۸شب برات پرداخت میکنم من هم دلم خنک شد و منتظر بلیز موندم، ساعت هشت و ده دقیقه بود فکر کردم یادش رفته اما دیدم یک پیامک به گوشیم از طرف بلیز اومده که گفته بود باید هزینه کلاس یوگا رو پرداخت کنه. من هم که ناامید شده بودم مجبور شدم از سونیک کمک بگیرم به سونیک زنگ زدم گفت سلام امی چطوری؟ گفتم خوبم میتونی برای کمک هزینه مدرسه ۳۰دلار بهم بدی؟ گفت چرا که نه! بعد از نیم ساعت سونیک اومد در خونه و ۳۰دلار رو بهم داده و بدون خداحافظی رفت. من هم که تعجب کرده بودم اما بیخیال شدم. بعد از ماجرا سعی خیلی افسردگی گرفتم و استرس دارم، به همه دخترای مدرسه زنگ زدم بیان پیشم. بچه ها اومدن در خونه و هر کدومشون یک چیزی آورده بودن
البته خیالم راحت شد که سالی رو عوت نکردم.» تا یاعت ۱ نصفه شب پارتی راه انداخته بودیم نیم ساعتشم کلی خوردیم و تلویزیون دیدیم و بعدش هم دخترا رفتن خونشون واسه لالا کردن «دیالوگ بچگانه😂»» اما حسابی روحیم تقویت شد و احساس شادی کردم،کردم، رفتم مسواک بزنم ظرفارو مجبور شدم تو همون تایم بشورم و بعدش هم رفتم رو تخت که بخوابم. که یکهویی صدای پیامک گوشیم اومد سالی پیام داده بود: فکر کردی من نمیدونم تو با دخترا مهمونی گرفتی؟ من همپر کمال تعجب پرسیدم تو از کجا میدونی؟ گفت من رژ رو فرستادم برای جاسوسی از تو و بهش زمرد های آشوب(هرج و مرج) رو دادم.